زندگى بد است و به شدت سخت. حتى زمانبکه فکر میکنى در دنیاى یونیکورن ها و ابنبات هاى رنگى زندگى میکنى پشه اى در مغزت وزوز میکند.
به مرحله اى از زندگیم رسیده ام که چیزهاى براى از دست دادن دارم و ترس گم کردنشان، نبودنشان مرا عذاب میدهد. از طرفى دیگر هیچ چیزى براى از دست دادن ندارم.
مدت زیادیست که میخواهم کارى انجام دهم تا از طریق ان بتوانم پول دربیاورم و مستقل شوم اما متاسفانه گشادى اجازه ى انجام هیچ کارى را به من نمیدهد. دوست دارم درخانه ام بخوابم و این تنها خواسته ى من از زندگى است.
از دیدن ادم هاى پرمدعا خسته شده ام. دلم کمى سادگى میخواهد. کمى ارامش.
درباره این سایت